قایق بادبانی کوچک

چرا دو بار مال او شد؟

بالاخره تعطیلات فرا رسید! جف مدت ها منتظر این بود تا حسابی بخوابد و زمان زیادی برای سرگرمی خود داشته باشد.
او با اشتیاق روزها برای ساخت یک قایق بادبانی کار کرد و حتی اجازه داشت برای این کار به کارگاه پدرش برود.
آخرین کاری که انجام داد این بود که قایق بادبانی را با رنگ قرمز و آبی، رنگ کرد و روی هر سه دکل یک بادبان سفید آویزان کرد.
او با افتخار همراه قایق بادبانی کوچکش به ساحل رفت و اجازه داد تا روی امواج سر بخورد.
او ندید که گروهی از پسرها در حال تماشایش بودند و به او نزدیک و نزدیک تر شدند.
"آیا خودت آن چیز را ساختی؟ ما هم آن را می گیریم و می فروشیم."
قبل از اینکه جف حتی بتواند کلمه ای بگوید، او را به داخل نی ها هل دادند. زمانی که او بلند شد، گروه پسرها و قایق بادبانی او رفته بودند.
جف با ناراحتی در حالی که اشک می ریخت، به خانه برگشت.
هفته ها گذشت. یک روز جف یک قایق بادبانی را در ویترین فروشگاه دید.
"بابا، این قایق بادبانی من است!"
"پدرش پرسید: آیا مطمئنی؟
"بله مطمئنم! آیا علامت روی دماغه کشتی را نمی بینی؟"
جف به سمت مغازه دوید و به خانم فروشنده گفت: «این قایق بادبانی مال شما نیست، مال من است."
پدر جف همه چیز را برای فروشنده که مبهوت مانده بود توضیح داد.
" خانم فروشنده گفت: من این قایق بادبانی را از یک گروه پسر خریدم. اما با شما یک معامله می کنم: قایق بادبانی را به مبلغی که برای آن پرداخت کردم به شما می فروشم."
جف موافقت کرد و هزینه همان قایق بادبانی را که خودش ساخته بود پرداخت کرد.
"او گفت: قایق بادبانی کوچولو، حالا دوبار مال من هستی. اول که ساختمت و دوم که تو را خریدم.”
" جف از پدرش پرسید: بابا آیا تو هم دو بار مال خداوند هستی؟»
"چرا دو بار؟"
"پدرش توضیح داد: خب، خداوند انسان را آفرید اما بعد انسان به خاطر گناه از او دور شد. وقتی عیسی روی صلیب جانش را داد، اودرواقع با جانش هزینه کرد تا دوباره مال خداوند باشیم."
"جف پرسید: پس، چطور می توانم مطمئن باشم که دو بار مال خداوند هستم؟"
""پدرش گفت: از عیسی بخواه که تو را به خاطر تمام گناهانت ببخشد، از او بخواه که وارد زندگیت بشود و آنوقت است که فرزند خدا خواهی شد. به عنوان فرزند خدا، تو دو بار مال او هستی.""
;
  
  
  

بازگشت به ابتدا